از آن عرش سنگین
صدایم کن آوای آزاد
(صدای مرا قرنها دره ها در ربودند و من از سکوت سخن شرم دارم)
...
تو نزدیک هوری
از آن نور زرین مرا آفتابی کن ای خفته بیدار
مرا دیر بازیست
در چادر شب
به دوری ز خورشید محکوم کردند
بدون ستاره
پر از خواب خرگوش
...
تو بر بال ابری
از آن اوج آبی مرا قطره ای بخش
که خود را بشویم
و گلبرگهای من از تب نمیرند
...
Pained by the unjust fate of Siamak Pourzand ...
No comments:
Post a Comment